تماس نویدکیا مجبورم کرد به پرسپولیس بروم وگرنه دلم با سپاهان بود

دروازه‌بان سابق پرسپولیس و سپاهان از روابط عجیب در فوتبال ایران می‌گوید.
به گزارش سرزمین پویا، رضا محمدی اعتقاد دارد در این فوتبال شانس نیاورده. او می‌گوید خودش را به دست مافیای فوتبال نسپرده و به همین علت خیلی زود از فوتبال محو شده. او رازهای زیادی از فوتبال ایران را در گفت‌وگو با متافوتبال برملا کرده. این گفت‌وگو را بخوانید:

رضامحمدی:تماس نویدکیا مجبورم کرد به پرسپولیس بروم
آقای محمدی فوتبال را کنار گذاشتی. دلیل خاصی داشت؟ مصدومیت یا مشکل شخصی؟
راستش شکستگی دستم یه مقدار تاثیر داشت. چون شما می دونید همه کارهای دروازه بان با دستاشه، بعد نظر خانواده ام هم تاثیر داشت، مخصوصا یه بار رفتیم دکتر، دکتر گفت شما می‌تونی از برج چهار شروع کنی اما بعدش تقریبا آخرای برج سه بود رفتیم گفت یک سال بازی نکنی بهتره تا کامل جوش بخوره این شکستگی..
پشیمون نیستی؟ هیچ موقع به خودت نگفتی که چرا از اول وارد بازار نشدم اصلا چرا رفتم تو فوتبال؟
فوتبال همه چیز من بود، من از اون موقع که توپ را شناختم دنبالش بودم، یادمه وقتی بچه بودم خونه مون ویلایی بود پدرم از سر کار که بر می‌‌‌گشت برای نهار، باید حتما چند تا شوت به من می زد.

از اول دروازه بانی رو دوست داشتی؟
از اول من دروازه بان بودم.
شیرجه و دایو و اینا…
واقعا
الان بازیکنایی مثل تو، هادی عقیلی و آرش برهانی خداحافظی کردن، البته اونا خداحافظی کردن و تو شاید برگردی… داستان چیه، فوتبال داره شما را اذیت می کنه یا از فوتبال خسته شدی، مشکل چیه؟
واقعا این طوری نیست که با نسل الان یا با شرایط فوتبالی الان مشکلی داشته باشم.شما نگاه کنید واقعا فوتبال سخت شده، خیلی چیزا در زمین نیست. یادمه اون موقع ها می گفتن باید بری تو زمین حقت رو بگیری، اما الان چنین شرایطی حاکم نیست. شما باید تو این فوتبال باج بدی تا روی پا باشی. شما اگه خودت هم دنبال این کارا نباشی یه کاری می‌کنن و شرایط رو به سمتی می برن که مجبور میشی انتخاب اشتباه انجام بدی.
شما اذیت میشین از این قضیه…
واقعا اذیت میشم.
تو بازار این جوری نیست به نظرت؟
ببین تو کشور ما همیشه هست، شاید تو کشور ما بیشتر باشه ولی همه جای دنیا هست، الان تو بازارم ما داریم، برای این که مشتری را همه جوره برای خودشون داشته باشن هزار جور با لیست قیمت بازی کنند، مثلا من نوعی پنج درصد تخفیف می دم، اون دیگری ده درصد تخفیف میده، اون رو ترجیح میدن دیگه نمیان نگاه کنن که اون داره باهاشون بازی می کنه با قیمت. متاسفانه ما مردم با هم خوب نیستیم و صادقانه با هم رفتار نمی کنیم.
فوتبال ایران در پست دروازه بانی چهره های زیادی رو داشته، اما هیچ وقت شاید شش دانگ نبودن. به این اعتقاد داری؟ چون خیلی ها میگن بعد از آقای عابدزاده هیچ دروازه بان شش دانگی در ایران نیومده. مهدی رحمتی بوده اما گل های بد هم زیاد خورده، وحید طالب لو بوده، بیرانوند و … چرا؟ آیا ما مربی دروازه‌بانی خوبی نداریم یا مشکل چیز دیگه‌ایه؟
درسته من می خواستم به همین اشاره کنم، هر مربی خارجی بزرگی که اومده ایران این رو میگه و منم همین احساس رو دارم که ایران پر از استعداده و فکر می کنم واقعا مشکل مربی دروازه بان هاست.
خب به خاطر این که بعضی از دروازه بان ها دوست ندارن مربی دروازه بان ها بشن، مثلا هادی طباطبایی می خواد سرمربی باشه، سعید عزیزیان میگه اگه شرایط پیش بیاد سرمربی گری رو قبول می کنم. تو خودت دوست داری مربی دروازه بان بشی؟
من واقعا دوست دارم مربی دروازه بان ها بشم، چون همه جوره می تونم لمس کنم قضیه رو، این حرفی که شما می‌زنین درسته. چرا ما شرایطی رو ایجاد نمی کنیم که دروازه بانای ما ما بخوان مربی دروازه بان بشن. شاید قرارداد مربی دروازه بان ها از مربی و کمک مربی کمتره، شاید از نظر ارزش مربی دروازه بان ها، چهارمین مربی در کادر فنی است. ما باید کلاس های مربی گری بذاریم و مربی دروازه بان های خوب رو بیاریم ایران. البته الان تو ایران هم شرایط داره خوب میشه، مثلا شما آقای بیرانوند و آقای اخباری رو گفتید اینا خیلی دروازه بانای خوبی هستن.
اما مثلا بیرانوند گاهی اشتباهات خیلی عجیب و غریبی می کنه و یا مثلا بازی استقلال و تراکتوسازی، اخباری پاس داد، بچه های استقلال زدن تو گل و یا بیرانوند خروج های خیلی بدی داره گاهی، کلین شیت زیاد می کنه اما خروج های خیلی بدی هم داره.
ببینید دروازه بانی همش تمرکزه، شما باید در طول بازی خیلی تمرکز داشته باشید، در مورد خودم، مثلا وقتی سپاهان بودم شاید تو نود دقیقه یه توپ هم روی دروازه من نیومد، مثلا بازی با پرسپولیس شاید دو تا سه تا توپ اومد طرف من، اما من تا صبح سردرد داشتم. چون اولین بازی پخش مستقیم هم بود، خیلی مهم بود برام.
بعد خودت اومدی پرسپولیس؟
من مجبور شدم البته پرسپولیس رو دوست داشتم اما سپاهان همیشه تو قلبم هست و هنوزم دوست دارم این تیم رو.. اما یه شرایطی ایجاد کردند که من برم پرسپولیس.
چرا؟
ما یه تمرین داشتیم صبح و بعد از ظهر بود، بعد آقای نویدکیا تلفن زد و گفت باشگاه با شهاب گردان تموم کرده، باشگاه هم هیچ اجباری نداره که انتخاب کنه؛ هم شما و هم باقر صادقی رو می‌خواد ولی به من گفت آقای بزیک تماس گرفته (کمک اقای گل محمدی بود تو پرسپولیس) و گفته آقا یحیی رضا رو می خواد، بعد آقای نویدکیا به من تلفنی گفت شرایطت چه طوره؟ می خوای بری یا نه؟
خوب نوید کیا چرا تماس گرفت به عنوان کاپیتان تیم تماس گرفت؟
اون رو نمی دونم و پیگیری نکردم، اما برام خیلی گرون تموم شد. سپاهان شاید از لحاظ سازماندهی و تعداد تماشاگر و از لحاظ امکانات یکی از بهترین تیم های ایران باشه، ما تنها تیمی بودیم که مشکل مالی نداشتیم و هر موقع پول بود می تونستیم حق و حقومون رو بگیریم. ولی خیلی اذیت شدم من اون موقع ها برای تیم بازی می کردم اما از داخل باشگاه کسانی بودن که دوست نداشتن من باشم. یکی دو بار همچین اتفاقی افتاد، من پدرم معمولا آخر هفته میومدن اصفهان و سر تمرین می‌رفتن، یه بار پدرم نشستن روی نیمکت در حالی که مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره اونجا بودن و پدرم رو نمی شناختن، مدیر عامل به رئیس هیئت مدیره گفته بود اون گلره از این یکی (من) بهتره ها … حالا من اسم رو هم نمی خوام ببرم، حالا دلیلش رو هم می دونم این بود که قرارداد من با سپاهان به صد و پنجاه تا نمی رسید، اما گلر آوردن که با هشتصد میلیون بازی می کرد. اما من داشتم بازی می کردم، صحبتایی شد که این گلر(من) زمان لوکا بازی می کرد، الان هم داره بازی می‌کنه چرا یه گلر دیگر آوردین، اگه آوردین چرا با این قیمت.
انتخابت برای پرسپولیس درست بود؟
من تو اون راه باید انتخاب می کردم. یا باید می‌موندم سپاهان و با اون شرایط می‌شدم گلر سوم سپاهان، یا گلر دوم پرسپولیس بعد از نیلسون.
بعد از این که علی دایی شد سرمربی پرسپولیس، یه مصاحبه از تو خوندم که گفته بودی من می خوام از پرسپولیس جدا شم و دایی گفته سه روز صبر کن، در واقع به خاطر دایی صبر کردی یا داشتی پیشنهادات رو بررسی می کردی؟
ببینید اون زمان اولین حضور من در پرسپولیس در آخرین بازی فصل این تیم بود. بعد از فینال جام حذفی که به سپاهان باختیم.
که مهدی کیا خداحافظی کرد و…
بله.
چه روز سختی هم برای پرسپولیس بود.
واقعا خیلی بد بود. بازی بعدی ما با تراکتورسازی بود و سه بر یک باختیم، اما اون روز به اذعان آقا یحیی و بچه ها روز خوب من بود. من دو تا گل رو از روی تک به تک خوردم. شرایط یه جوری بود که آقای لوکا اون موقع تو ذوب آهن بود و تو سپاهان هم آقای لوکا من رو کشف کرده و به فوتبال معرفی کرد. من از پرسپولیس پیشنهاد داشتم که از طریق یکی از دوستان مشترک به من پیغام دادن، که اتفاقا روز عقدم هم بود. اون روز تماس گرفتن و مبلغ اولیه پیشنهادی را اون قدر عوض کردن که این تفاوت رقم برای من خیلی زیاد بود. شما فکر کنید از صد و پنجاه، دویست میلیون میلیون رسید به هفتصد میلیون برای من…
تو هم گلر گرونی بودی…
برای من این تفاوت خیلی زیاد بود. یه جوری شد که عقد تموم شد دوباره با من تماس گرفتن و مبلغ اولیه رو هفتصد میلیون کردن با یه آپشن صد میلیونی یعنی مجموعا هشتصد میلیون. شما حساب کنید از صد و پنجاه میلیون رسید به هشتصد میلیون .. اول فصلم تو اردوی اردبیل، تنها گلری که بود من بودم چون آقای نیلسون هم دیر اضافه شد. خود آقای دایی هم کشید کنار حتی به من گفت تو واسه چی اومدی پرسپولیس، تو سپاهان عالی بازی می کردی.به من گفت برای من اسم مهم نیست هر کس خوب باشه میره تو زمین، اما کم کم سر و کله علیرضا حقیقی پیدا شد، زمانی بود که از روبین کازان اخراج شده بود می خواست بیاد اونجا، سر بازی دوستانه با سایپا بود که اقای حقیقی با آقای پنجعلی پیش آقای دایی رفتن صحبت کنن، نمی خواستنش. نمی دونم چی شد با اصرار رفت صحبت کرد. نقل و انتقالات تموم شد، بعد من با خود آقای دایی صحبت کردم حتی روزی بود که مسئول نقل و انتقالات باشگاه ذوب آهن با من تماس گرفت گفت که آقای رویانیان با آقای ابراهیمی تموم کردن که شما برید ذوب آهن. من واقعا تعجب کردم چون می خواستم پرسپولیس باشم.
تهران بودم و برای خودم راحت تر بود. بعد من به آقای غلامپور زنگ زدم گفتم همچین بحثی هست، آقای غلامپور گفت حالا من با علی آقا صحبت می کنم. که حتی آقای دایی تو زمین چمن من رو دید من رو کشید کنار و گفت برو اصلا کارت رو بکن چون من میگم کی باشه کی نباشه، وقتی آقای دایی صحبت می کرد من مو به تنم سیخ می‌شد، گفتم دیگه آقای دایی صحبت کرده اسطوره فوتبال ایران… بعد من دیدم آقای حقیقی داره میاد تو تمرینا، بعد من از اقای منافی و اقای غلامپور سوال می کردم می گفتن آقا چنین چیزی نیست و حقیقی را نمی خوان بیارن، سه روز از نقل و انتقالات گذشته بود صبح و بعد از ظهر تمرین داشتیم بعد از تمرین صبح دیدم آقای عزیزیان به من میس کال زده چون با هم در ارتباط بودیم مربی من بود. بعد من باهاش تماس گرفتم گفت رضا مگه حقیقی با پرسپولیس قرارداد بسته؟ گفتم نه.. گفت برو تو سایت، بعد دیدم همچین چیزی هست رفتم تو تمرین بعد از ظهر از هر کی می پرسیدم انکار می‌کردن می‌گفتن در جریان نیستم..
با آقای دایی صحبت کردی؟
بله، اما ایشون هم صحبت بیشتری نکردن و جوابا همون حرفا بود. من واقعا مونده بودم سه روز از زمان پایان نقل و انتقالات گذشته بود. اما دیگه مجبور بودم بمونم، یه جوری بود که ذوب آهن تا روز آخر دنبال من بود. آقای آذری و آقای لوکا، اما من دیگه قرارداد رو ثبت کرده بودم باید می‌موندم. دو سه تا بازی اول تو هجده بودم بعدش دیگه تو هجده تا هم نبودم تا شد نیم فصل …
من یادمه زمانی که گزارش می کردیم، شما روی سکوها می‌دیدیم..
بعد دیگه این طوری بود تا این که تو نفت سوشا مکانی با آقا یحیی به مشکل خورد، که سوشا رو اخراج کردن همون موقع از نفت برام پیشنهاد اومد، هم دوباره از ذوب آهن برام پیشنهاد اومد. یه روز آقای دایی من رو کشید کنار رو گفت چنین پیشنهادهایی واست هست، نظر خودت چیه؟ من حقیقتش دوست داشتم برم ذوب آهن به خاطر آقای لوکا، اما برای این که نفت، تهران بود، گفتم می خوام برم نفت. خودش گذاشت به اختیار من حالا ما صحبت کردیم، اما ذوب آهن بهتر جلو اومد. ذوب آهن توی هتل اوین اردو داشتند، که هم آقای آذری و هم آقای فروتن سرپرست ذوب آهن اومدن با من جلسه گذاشتن. من با ذوب آهن داخلی هم بستم، بعد از ظهر رفتم سر تمرین که خداحافظی کنم که …
خداحافظی کنی و رضایت نامه رو بگیری…
می خواستم شب برم رضایت نامه رو بگیرم که صبح برم اصفهان. همون روز در درفشی فر، هم پرسپولیس با راه آهن بازی دوستانه داشت بعد دیگه رفتم کرج وقتی رسیدم دیدم گوشیم پر از میس کاله، از داوود کاشانی سرپرست تدارکات گرفته تا آقای حاتم از دوستان آقای دایی و آقای عباسی و …. من تعجب کردم زنگ زدم که به من گفتن رضا احتمالا رفتنت کنسله، من موندم که باز چی شده…
کلا خیلی تو رو در آمپاس قرار می دادن…(با خنده)
واسه من خیلی سخت بود. من تنها گلری بودم که تو سپاهان در مرحله یک هشتم و یک چهارم نهایی آسیا بازی کرده بودم. خیلی آمار خوبی داشتم. طوری شد که در بازی سپاهان و الاهلی رئیس هیئت مدیره من رو کشید کنار و گفت مطمئن باش تو اردوی بعدی تیم ملی دعوتت می کنن. حالا از شانس ما اون موقع دو سه ماهی می‌شد که تیم ملی هیچ اردویی نداشت، بعد متوجه شدم تو بازی دوستانه با راه آهن، آقای حقیقی به برادر آقای دایی بی احترامی کرده و دعوای شدید بین آقای دایی و حقیقی ایجاد شده و آقای دایی ایشون رو اخراج کردن، بعد آقای دایی گفته بودن که اگه فلانی ( یعنی من) به باشگاه اومد بهش رضایت نامه ندین… بعد خوردیم به تعطیلات نیم فصل، من سه روز سر تمرینات نرفتم و با لباس شخصی در محل تمرین حاضر می‌شدم اما تمرین نمی‌کردم.
برای همین به شما می‌گفتن قیصر باشگاه پرسپولیس (با خنده)
بعد روز سوم آقای دایی اومد دید من با لباس شخصی ام، داد زد سرم گفت برو لباس بپوش بیا. لباس هم نداشتم تدارکات بهم لباس داد. گفتم آقای دایی اگه میشه صحبت کنم باهاتون، گفت برو تمرین کن بعدش بیا صحبت کنیم، من با عابدزاده داشتم تمرین می کردم وسطای تمرین آقای دایی اومد گفت تو قرارداد داری نمی‌ذاریم بری. ولی واقعا خیلی اذیت شدم.
چه قدر تو منگنه بودی…
آره، حتی خود آقا بهزاد به من گفت تنها کسی که تو این تیم ضربه خورد، تو بودی..
نظرت راجع به نفت و مسجد سلیمان چی بود؟
ببینید نفت هم همون سالی بود که آقای دایی به من گفت سه روز صبر کن، زنگ زدن به همه بچه هایی که باهاشون می خواستن قرارداد ببندن به من زنگ نزدن اما من بر حسب وظیفه رفتم سر تمرین در واقع با من تماس نگرفته بودند، اما رفتم ببینم شرایط به چه شکل هست.. که اقای دایی، عابدزاده رو فرستاد که به من بگه شما سه روزصبر کن.. با محسن فروزان داشتن مذاکره می‌کردن گفتن اگه با فروزان به توافق نرسیم، با تو می‌بندیم، اما با فروزان به توافق نرسیدن و یک ساعت نشد سوشا مکانی رو جذب کردن. جواب من رو هم ندادن در حالی که تنها یکی دو روز ار زمان نقل و انتقالات باقی مانده بود من یکی دو تا پیشنهاد داشتم صبا بود که من رفتم باهاشون صحبت کردم بر سر یه مبلغی هم به توافق رسیدیم. دو روز من فرصت خواستم به یه روز نکشید با نصف پول قرارداد من با یکی دیگه قرارداد بستن.
داستانایی که تعریف می کنی آدم فکر می‌کنه اگر شرخر بودی بیشتر مصاحبه می‌کردی شاید بیشتر تو چشم بودی و حقت رو می‌تونستی راحت تر بگیری؟ چون اینایی که اسم می‌بری جاهایی داد می‌زدن و سر و صدا می‌کردن ولی تو آروم یه گوشه می نشستی.
واقعا این بود الان شاید تنها حسرت من همین بود که به خودم میگم چرا من بچه پر رو نبودم. آقا عادل همیشه هفته ای یه بار ما رو سوژه می کرد. اگرشما به خوشحالی های بعد از گل من نگاه می‌کردی می دیدی که از ته دل بود. نیلسون شاید یکی از بهترین دوستان من بود ما با هم هم اتاق بودیم و خیلی رابطه خوبی داشتیم. وقتی اون می‌رفت تو زمین انگار من تو زمین بودم و وقتی گرمش می‌کردم با تمام وجود این کار رو می‌کردم. ولی فوتبال ما این رو نمی‌طلبید. من خانمم همیشه این حرف رو می‌زد می گفت که تو به شکل واقعا حرفه ای برخورد کردی که تو فوتبال ما این جوابگو نیست.
تو اخلاق حرفه ای رو حفظ کردی؟
واقعا همین طور بود.
الان فوتبال را دنبال می‌کنی؟
بله مگه میشه دنبال نکنم.
حسرت هم می‌خوری؟
بله، من حتی یه موقعایی کاری دارم در حالی که داره فوتبال نشون میده مادرم می‌فهمه حواسم به فوتبال هست…
بهترین دروازه بان جهان؟
بوفون
بهترین تیمی که دوست داری؟
آرسنال
دستپختت خوبه؟
من زمانی که اصفهان و شیراز بودم، خودم برای خودم آشپزی می‌کردم.
در حد نیمرو یا نه غذاهای دیگه؟
من دستور پخت از مادرم می‌گرفتم و درست می‌کردم.
الان دیگه نمی‌تونی قاعدتا.
الان خانومم نمی‌ذاره … دست پختش هزار ماشالله عالیه.
تو توی کار لوازم خونه و کیترینگ و لوازم هتل و کارهای تشریفات رستوران های بزرگ و هتل ها هستی، خودت اصلا فکر می‌کردی یه روزی به این عرصه وارد بشی هی بشقاب و کاسه و ظرف چینی …
پدرم یه بار با خانومم صحبت می‌کرد و بهش می‌گفت من اصلا فکر نمی‌کردم رضا تو این چند وقته این قدر پیشرفت کنه چون من واقعا یک آدم کمرو بودم. شاید نمی‌رفتم رو بندازم، اما الان کار ما یه جوریه که باید با دیگران دائما در ارتباط باشم شاید خیلی وقتا باید برم با مدیران تالارهای بزرگ صحبت کنم.
پس روابطتت خیلی بهتر شده.
خیلی بهتر شده چون این کار می‌طلبه این طور باشه.
و اما سوال های اخر دوست داری جواب بدی نداره بگو بعدی.. اگر خانمت یک هنرمند یا فوتبالیست بود تو بهش پیشنهاد می‌دادی که بی خیال شو بذار به آرامشی که می‌خواهیم در زندگی برسیم؟
بله، من اگه خانومم هنرمند بود ازدواج نمی کردم باهاش، اگه ورزشکار بود شاید اما بحث هنر با سلائق من جور در نمیاد.
می‌ذاری پسرت یا دخترت فوتبالیست شن؟
من اگه بتونم می‌فرستمش از ایران بره. کلا می‌برمش یه جای دیگه که فوتبال رو ادامه بده چون واسه خودم چنین شرایطی بوده..اما به خاطر سربازی نشد برم.
کجا؟
یکی از مربیان قدیمی وولفسبورگ بود که دوستش تو باشگاه بود و می خواست کار ما رو درست کنه. قرار بود ما یه هفته بریم که تستی بگیرن اگه جور بشه من برم اما مشکل سربازی نذاشت برم.
صحبت پایانی؟
دست پدرم و مادرم رو می بوسم. همه جوره برام زحمت کشیدن. از برادر و خواهر گلم و خانومم تشکر می‌کنم.

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اخبار روز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :